شکلات تلخ پارت ۷

+پارک جیمین؟(بغض)
×ا.ت....
+جیمینا دلم برات تنگ شده بود(بغض)
×منم همینطور (بغض)
(ا.ت و جیمین تو یه پرورشگاه بزرگ شدن و خیلی باهم صمیمی بودن،بقیه شو بعدا متوجه میشین )
جیمین رفت‌ سمت ا.ت و بغلش کرد. ا.ت هم یه دل سیر بغلش گریه کرد. انقدر گریه کرد که بیهوش شد.
جیمین ا.ت رو برد بیمارستان و یه سرم آرامبخش بهش زدن.
ا.ت کم کم داشت چشماش رو باز میکرد.
+م...من کجام؟چه...اتفاقی افتاد؟
×اینجا خونه منه. انقد گریه کردی بیهوش شدی
×من میرم بیرون اونجا هم لباس گذاشتم کاری داشتی صدام کن‌‌‌.
+اوک.مرسی.
من بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون.
×اومدی؟ بهتری؟
+آره مرسی.
×خب....ببخشی....
+ جیمین هنوز نمیخوام حرف بزنم.
×اوک ببخشید.
+وسایلام کجاست؟
×تو کمد اتاق.
+مرسی.
×ا.ت کجا زندگی میکنی؟............

خوب بود؟
حمایت؟
دیدگاه ها (۰)

چرا حمایتا انقدر کم شده ؟

شکلات تلخ پارت ۸

happy army day :)

آدما فراموش نمیکنن،فقط یاد میگیرن چطور میشه بی صدا غصه خورد:...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط